loading...
کلبه ی من

31

یه بنده ی خدا بازدید : 3 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

نمیدونم شاید همین روزا بیاد پیشم تا خانوادمو راضی کنه

ولی من بهش قول دادم و اونم بهم قول داده که اگه خانواده هامون

راضی نشدن با هم فرار کنیم من همه چیو اماده میکنم.

میریم یه جای دور که دست هیشکی بهمون نرسه.

بهم میگه دنیا رو به پام میریزه اگه فقط پیشش باشم

منم عاشقانه کنارش خواهم بود.عزیزم بهت قول میدم هیچ وقت

تنهات نزارم وقتی از مرگ حرف میزنه خدا میدونه حالم چطور میشه

به خاطر یه مریضی که داره هر روز بهم گوش زد میکنه

اگه مردم گریه نکنی وقتی این حرفا رو میزنه معمولا قطع میکنم

گوشی رو و بعد زنگ میزنه و هی میگه غلط کردم منو ببخش

اون لحظه قلبم انقد تند تند میزنه که احساس میکنم الانه که

از سینم بزنه بیرون.نفسم تنگ میشه و نمیتونم حرف بزنم.

خیلی دوسش دارم خیلی فقط خدا میدونه چقد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلام دوستای عزیزم.این وب حرفای دل منه امید وارم خوشتون بیاد.دوستای گلم برای دیدن مطالب قدیمی تر به ارشیو سایت مراجعه کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    مطالب قدیمی تر
    دوستای گلم برای دیدن مطالب قدیمی تر به ارشیو  سایت مراجعه کنید با کلیک بر روی 1392 مینونید مطالب قبلی منو ببینید.شرمنده

    آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 39
  • بازدید کلی : 90